کتاب راونل ها - جلد سوم (شیطان در بهار) - فصل شانزدهم - قسمت دوم
بعد از حمام، گابریل او را میان حوله ضخیمی پیچید و تا روی تختخواب حملش کرد. به همراه او روی تخت نشست و با احتیاط سنجاق ها را از میان موهایش بیرون کشید. گابریل با نوک انگشتانش با ملایمت شروع کرد به ماساژ شقیقه های او. ماساژ آرام احساسی دلپذیر به پاندورا منتقل کرد. اما نمی توانست به خودش اجازه دهد تمام کمال از آن لذت ببرد.
گابریل درحالیکه که انگشتانش با ملامیت اطراف گوش آسیب دیده پاندورا حرکت می کردند پرسید: " نگران چی هستی؟ "
پاندورا اقرار کرد. " قسمتی از من نمی خواد به لندن برگرده. "
ماساژ آرامش بخش متوقف نشد. " چرا نه، عزیزم؟ "
" به محض اینکه برگردیم، مجبوریم کارت های عروسی رو بفرستیم تا مردم مطلع بشن که می تونن به ما زنگ بزنن و ما در جواب باید بهشون زنگ بزنیم، و من مجبورم اسم خدمه و وظایفشون رو یاد بگیرم و مطمئن بشم که موجودی آشپزخانه با صورت حساب قصاب مطابقت داره. و یه روز مجبور خواهم شد یه مهمانی شام برگزار کنم. "
گابریل دلسوزانه پرسید: " سخته؟ "
" ترجیح میدم با گیوتین اعدام بشم. "
گابریل او را به خودش تکیه داد و شروع کرد به نوازش موهایش. " ما ارسال کارتهای عروسی رو تا زمانی که تو احساس آرامش بیشتری کنی به تعویق می اندازیم. مردم می تونن صبر کنن تا تو احساس آمادگی کنی. همچنین در مورد خدمتکارها- اونها انتظار ندارن که تو فوراً اسمشون رو بدونی. بعلاوه، مدیره خونه سالهاست که با کفایت امور خونه رو مدیریت می کنه و اگه تو دوست نداری خودت رو با جزئیات درگیر کنی، اون به روال سابق به کارش ادامه می ده مگر اینکه تو بهش بگی چیزی رو تغییر بده. "
انگشتانش پشت گردن او الگوی حرکتی خاصی را دنبال کردند. " وقتی توی شرکت تخته بازیت کمی پیشرفت کنی احساس بهتری خواهی داشت. وقتی برگشتیم، تو کالسکه، راننده و ملازم مخصوص خودت رو خواهی داشت تا این اختیار رو بهت بده که هرجا دوست داری بری. "
پاندورا خوشحال گفت: " ممنونم. هرچند نیازی نیست یه ملازم اضافه استخدام کنی. مثل کتلین من هم از ملازم دوم برای همراهیم استفاده می کنم. "
" برای راحتی تو و آرامش خیال خودم، ترجیح میدم یه ملازم مخصوص استخدام کنم. یه شخص خاصی رو در نظر دارم- اون باهوش، با استعدادو قابل اطمینانه و به یه مقام جدید نیاز داره. "
پاندورا اخم کرد. " فکر کنم اگر قرار باشه همه جا منو همراهی کنه، من باید کسی باشم که نظر میده. "
گابریل لبخند زد و خط چانه او را نوازش کرد. " چه خصوصیاتی توی ذهنت داری؟ "
" می خوام ملازمم طبیعتی بشاش و چشمانی درخشان شبیه بابانوئل داشته باشه. اون باید مهربون باشه و یه حس خوب شوخ طبعی داشته باشه. همچنین صبور باشه و عکس العمل سریعی داشته باشه چون اگر درحال پیاده روی و فکر کردن باشم، ممکنه متوجه کالسکه ای که به سرعت بهم نزدیک میشه نشم. "
پاندورا با خنده گفت: " نیازی نیست احساس خطر کنی، هنوز زیر چرخ کالسکه نرفتم. "
گابریل بدون اینکه از نگرانی اش کم شود او را کمی محکم تر نگهداشت. " مردی که من توی ذهنم انتخاب کردم، تمام خصوصیاتی که تو میگی و بیشتر از اون رو داره. مطمئنم تو ازش خوشت میاد. "
پاندورا قبول کرد. " احتمالاً همینطوره، وقتی به این فکر می کنم که چطور ندیمه ام رو تحمل کردم. کاملاً غیر ممکنه که یه ملازم رو نتونم تحمل کنم. "
12 نظر(ها)
مررررررررسیییییییییییییییییییییییی 3> :*)
خواهش می کنم مینا جان. چون آخر فصل بود پستش یه کمی کوتاه شد :)
سلام دست گلت درد نکنه الیزابت جان
چرا یه چیزی تو سرم به من میگه این ملازمه قرار ادم مهمی بشه؟؟
سلام عزیزم، خواهش می کنم. بیچاره اون ملازم که قراره با شیطنت های پاندورا کنار بیاد
وای چقدر دوست دارم تو اون زمان زندگی میکردم. البته لیدی بودم هاااا. از وقتی این ۳جلدو خوندم همش دنبال اینجور کتابام.ولی هیچکدوم این ترجمه عالی رو ندارن. ممنونم الیزابت جانم
شما همین الان هم لیدی هستم کیانا جان. رمان های سبک رونسانس یه حال و هوای جالبی داره. این نویسنده چندین مجموعه دیگه داره که توی همین سبک هست. حالا هر وقت خواستم یه ترجمه جدید شروع کنم از خواننده ها نظر سنجی می کنم چه سبکی دوست دارن
سلااام :*)
ای جااان. گابریل چقدر مهربونههههه
سلام عزیزم. آره انگار با پاندورا مثل بچه اش برخورد می کنه باهاش صبوره :)
گابریل از اون خوبای روزگاره هااااا
:) پاندورا خوب به دامش انداخته
ممنون الیزابت جان. دو نفره هاشونو دوست دارم، خیلی صمیمانه اس.
بازم مرسی
سلام عزیزم. آره این دوتا فعلا بیشتر با هم دوست هستن تا اینکه عاشق باشن
سلام الی جونی
خوبی؟خوشی؟اخر هفته اومد خوش بگذره پیش پیش
دستت درد نکنه عزیزمممممم عالی بود مثل همیشه قدشم خوب بود به نظر من کوتاه نیومد
وای جات حسابی خالی خوش گذشت تابستون نتونستم برم سفر الان دارم جبران میکنم
همش دارم بین شخصیتای داستان ملازم مورد نظر گابیو سرچ میکنم ولی یادم نمیاد ممکنه کی باشه یه مرد همه فن حریف!!؟
همین الان پشت در نشسته میو میو میکنه بیا باهام بازی کن قهر و ناز کردنش فقط واسه دیشب بودD:
سلام عزیزم. مرسی آخر هفته به تو هم خوش بگذره. خوبه که حسابی خوش گذروندی. توی شخصیت های قبلی داستان دنبال ملازم نگرد یه آدم جدید وارد داستان میشه. به نظر آدم جالب ومرموزی میاد. پاندورا هم با شیطنت هاش حسابی کلافه اش می کنه. این پیشی ما رو انقدر اذیت نکن برو باهاش بازی کن گناه داره :) 3>
سلام الیزابت جان خسته نباشی . ممنون از پست امروز. زیبا بود.
مرسی عزیزم. ممنون از پیام های محبت آمیزت 3>
اخر هفتتون خوش
مرسی عزیزم. تو هم آخر هفته خوبی پیش رو داشته باشی. 3>
سلام.مثل همیشه عالی....خداقوت و خسته نباشید
مرسی سما جان. خوشحالم که لذت بردی
مرسی عزیز دل ، پست زیبایی بود.
مرسی که همشه بهم لطف داری
سلام الی گلی جونم صبت بخیر،جدیدا یاد گرفته پنجول میکشه باهاش بازی میکنم گاهی یهو 2تا پنجولاشو باز میکنه جست میزنه سمت صورتم
بچه خطر ناکی شده
سلام بر ساغر گل. گربه ها با کسی بخوان بازی کنن حواسشون هست پنجول هاشون رو جمع می کنن. بازی که می کنن بیشتر نمایشی دعوا می کنن فکر نکنم پنجولت بکشه :)
پیام بگذارید