خلاصه:
دختر خوانده خودسر و بی­پروای رئیس جمهور آمریکا، لوسی جورایک، نامزدش تد بیودین ( آقای جذاب) را درست در محراب کلیسا ترک می­کند. حالا او به دنبال ماجراجوییست—و شاید یک کمی اتفاق عاشقانه--  او سفر جاده­ای غیرقابل پیشبینی و دیوانه واری را با سوار شدن بر ترک موتور سیکلت مردی با ظاهری تهدید آمیز و عجیب شروع می کند.... 
 

سر آغاز

لوسی هنوز برای بار میلیونم آرزو می­کند که ای کاش خانواده ای داشت. در تمام زندگیش او رویای پدری را داشت که چمنهای منزل را کوتاه کند و او را به نامهایی مهربانانه صدا بزند، و مادری که مست نباشد و شغلهایش را پشت هم از دست ندهد و با هرکس که از راه رسید رابطه نداشته باشد.