منو
سبد خرید

قیمت روز طلا : 5,585,000

بلاگ RSS Feed

10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل یازدهم
eghli 0 1846
نمی توانست دوون باشد. او می بایست در لندن باشد! این تنها فریب ذهنش بود، ... یک توهم. به جز اینکه هوا گرم و مرطوب بود به همراه بوی عطری که بی برو برگرد به او تعلق داشت... و بخاری با رایحه صابون و پوست ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل دوازدهم
eghli 0 1837
به محض اینکه دوون اتاق را ترک کرد لبخندش ناپدید شد. بدون هیچ مقصدی در ذهنش، در راهرو سرگردان بود تا اینکه به فضایی کنار یک پنجره تورفته و طاقچه دار رسید. آن فضا به پلکانی تنگ و مدور منتهی می شد که به ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل سیزدهم
eghli 0 1803
کتلین در نیمه راه طبقه پایین بود که وست توانست به او برسد.به تازگی با کتلین آشنا شده بود، و دوون را بهتر از هرکس دیگری می شناخت، وست به جرات می توانست بگوید که آنها هردو باعث ناراحتی یکدیگر شده اند...
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل چهاردهم
eghli 0 1856
ماه دسامبر در همپشایر درحال سپری شدن بود، با خودش باد سرد شمالی، سفیدی درختها و شبنم های یخ زده روی بوته ها را به همراه آورد. در خانه، شور و شوق نزدیک شدن به تعطیلات حکم فرما بود، کتلین به زودی از هرگ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل پانزدهم
eghli 0 1796
در حینی که درون قطار که تلق تلوق کنان و لرزان از لندن به سمت همپشایر در حرکت بودند، رایز وینتربورن گفت: " تو قصد داری برای عضویت توی باشگاه سفید کاندید بشی، " هرچند کوپه اختصاصی آنها در قسمت درجه یک ب..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل شانزدهم
eghli 0 1720
سرمایی شدید هشیارش کرد، نفسی عمیق کشید. صورت خیسش را مالید و سعی کرد خودش را بالا بکشد. آب بدبوی رودخانه به طور یکنواخت به داخل کوپه قطار یا چیزی که از آن باقیمانده بود جریان داشت. آب داشت از میان شیش..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل هفدهم
eghli 0 1754
پاندورا درحالیکه که با سگ ها روی کف اتاق پذیرایی بازی می کرد با صدایی دورگه گفت: " حتماً قطار تاخیر داشته، از منتظر موندن متنفرم. "کاساندرا سرش را از روی کار سوزن دوزی اش بلند کرد و گفت: " می تونی ب..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل هجدهم
eghli 0 1716
 در حین فرآیند قرار دادن دوون روی برانکارد، گوشه پیراهنش بالا رفت. کتلین و خانم چرچ با دیدن کبودی ترسناکی به رنگ بنفش تیره و به بزرگی یک بشقاب غذا خوری در سمت چپ و روی قفسه سینه او، هردو با هم نفس ه..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل نوزدهم
eghli 0 1802
همش بخاطر مسکن بود.این فکری بود که شب گذشته کتلین تا قبل از اینکه بخواب رود با خودش تکرار کرد و بعد از بیدار شدن هم اولین چیزی بود که بیاد آورد. در نور خاکستری ضعیف سپیده دم، از تختخواب بیرون آمد به..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل بیستم
eghli 0 1863
دوون درحالیکه دستش به آرامی پشت او را نوازش می کرد زمزمه کرد: " پس به همین خاطر باهم بحث می کردین. "" بله. چون به تئو اجازه ندادم... " کتلین با آهی لرزان مکث کرد. " من هیچ حقی ندارم که خانم ترنر نام..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل بیست و یکم
eghli 0 1755
اولین چیزی که رایز بعد از حادثه قطار بیاد آرود حضور یک نفر- شاید یک دکتر- بود که از او می پرسید کسی هست که بخواهد خبرش کند. فوراً سرش را تکان داد. پدرش مرده بود و مادر پیرش زنی خشک و بی روح بود که در ..
10 مهر 1396 کتاب راونل ها - جلد اول (شرور سنگ دل)  - فصل بیست و دوم
eghli 0 1770
اواخر بعد از ظهر، دوون تختخوابش را با قصد ملحق شدن به باقی خانواده در اتاق غذا خوری و خوردن چای کریسمس ترک کرد. با کمک خدمتکار شخصی اش لباس پوشید، اما این کار بیشتر از آنچه پیش بینی می کرد طول کشید...
نمايش 97 تا 108 از 265 (23 صفحه)

نام و موبایل خود را وارد کنید

نام
موبایل